جدول جو
جدول جو

معنی همایون کن - جستجوی لغت در جدول جو

همایون کن
(زَ / زِ)
آنکه سبب شکوه و فرّ چیزی باشد:
همایون کن تاج و گاه و سریر
فرودآمد از تاجگاه سریر.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هَُ کُ)
در حال مبارک باد گفتن:
رسولان رسیدند با ساو و باج
همایون کنان شاه را تخت و تاج.
نظامی.
رجوع به همایون کردن شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ نَ کِ اَ)
دهی است از بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان که 50 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(هَُ وَ)
ایل کرد از طوایف پشتکوه. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 70)
لغت نامه دهخدا
(فِ فِ دَ تَ اَ کَ دَ)
مبارکباد دادن. (آنندراج از غوامض سخن). رجوع به همایون کنان شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ فَ)
دارای فرّ و شکوه. باشکوه:
هم موفق پادشاهی هم مظفر شهریار
هم مؤیدرای میری، هم همایون فر همام.
فرخی.
عید همایون فر نگر سیمرغ زرین پر نگر
ابروی زال زر نگر، بر فرق کهسار آمده.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(هَُ یومْ پَ / پِ)
فرخنده پی. فرخ پی. خجسته پی. مبارک قدم:
دیدن ماه نو و عید بدو فرخ باد
که همایون پی و فرخ رخ و فرخنده لقاست.
فرخی
لغت نامه دهخدا
تهنیت و مبارک بادکنان: رسولان رسیدند با ساو وباج همایون کنان شاه را تخت و تاج. (گنجینه گنجوی)
فرهنگ لغت هوشیار
ناامیدکننده
دیکشنری اردو به فارسی